آفرینش و ارتباط آن با کن فیکون ؟
آفرینش به زبان ساده یعنی ابداع شدن و پدید آور شدن چیزی ، یعنی چیزی که ماده اولیه نداشته و از هیچ ایجاد شده و این مختص ذات پروردگار است که به آن نیز کن فیکون می گویند .
یعنی در واقع کن فیکون روشی برای آفریدن است و آفرینش هستی از ابتدای کار خود با کن فیکون ایجاد شد .
باید به این نکته توج کرد که ، انسان هیچ گاه آفریننده نیست و چیزی را ابداع نمیکند و یا پدید آورنده چیزی نیست و تنها می تواند یک خلق کننده باشد ، یعنی از چیزی ، چیزی دیگری تولید و ایجاد کند . و نکته بعدی اینکه ، لفظ خالق برای انسان بار سنگینی دارد و انسان نمی تواند از این لفظ برای خود بکار ببرد چون هر انسانی محدود می باشد و تنها می تواند بخش بسیار کوچکی را خلق کند که هیچ تاثیری چندانی در هستی ندارد که آنهم توسط رزقی است که خداوند به او داده . لفظ خالق یعنی محدودیتی برای او در خلق چیری نیست و هر چیزی را می تواند به چیز دیگری تبدیل سازد پس تبدیل چیزی به چیز دگر را خلق گویند و نه آفرینش .
فلسفه آفرینش
چرا باید خداوند آفرینش کند ؟
آفریدن جز صفات ثبوتی خداوند است ، یعنی اگر خداوند خلق نکند ، نستجیر بالله خداوند نیست و خداوند بودن خود را نقض میکند، این بیان جدای از شرح بی نیازی خداوند است ، خداوند اگر خلق کند یا نکند او بی نیاز مطلق است که از سر محبت خویش خلق می کند و نمی تواند که محبت نداشته باشد و باز محبت خداوند جز صفات ثبوتی اوست . پس همه صفات خوب خداوند به هم مرتبط است و این جز قوانین الهی اوست که با خود عهد کرده است تا با آفریده خود مهربان باشد و هیچ گاه خداوند صفات ثبوتی اش که قوانین او در امر آفریش است را نقض نمیکند بلکه در هر زمان اراده می کند طبق صفات ثبوتی دیگری نسبت به آفریده خود بر خورد کند
مثال : خداوند ستار العیوب است ولی زمانی (قیامت) پیش می آید که او دیگر نباید ستار العیوب باشد ولی ذاتاً ستار العیوب هست تا همیشه ، حال چه می شود که در قیامت نباید ستار العیوب رفتار کند؟
جواب :
چون خداوند جبار است باید در زمان قیامت نسبت به ظلمی که گنهکار مرتکب شده است اقدام کند و عدل را بین دو شخص بر قرار سازد و نمی شود که ظلم دراینجا کتمان بماند و باید افشا گردد تا حکم آن اجرا شود . پس خداوند در مقابل ستار بودنش از صفات عادل بودن و جبار بودنش می بایست در این قضاوت حکم کند .
سوال :
چرا خداوند بعضی مواقع در همین دنیا ، آبروی کسی را در زمان ارتکاب گناه می برد؟
جواب
علت اول : می تواند این هشداری از جانب خداوند باشد تا فرد را در یک گناه کوچک رسوا کند تا فرد پشیمان شده و به گناه بزرگتر دچار نشود و این از محبت پروردگار است چرا که خداوند نسبت به زندگی دائمی مخلوق خود ، در قیامت و برای ابدیت ، خیر و صلاح او را می خواهد .
علت دوم :
فرد آنقدر در یک گناه صغیره یا کبیره ، معتاد شده است و قلب آن از سیاهی آن گناه اشباه شده است تا جایی که قلب آن شخص دیگر پذیرش هیچ نوری را ندارد و این عدم پذیرش باعث شده تا شخص عبایی از ارتکاب گناه در جمع را نداشته باشد ، در واقع آن شخص خود خواسته که گناه او علنی شود